Home Theater Center
مرکز بررسی سیستم های صوتی و تصویری

آنچه باید بدانید

کوتاه در باره رنگ ها

نکات کوتاهی را درباره شناخت رنگ ها برایتان می نویسم که بسیار در تحلیل فیلم, درک تصویر و کالیبراسیون دقیق نمایشگر و ویدئو پروژکتورها می تواند به شما کمک کند.

رنگ های اصلی: رنگ اصلی رنگی است که بصورت مستقل وجود دارد و نمی توان آن را از ترکیب رنگ های دیگر ساخت. رنگ های اصلی عبارتند از زرد, قرمز, و آبی این رنگ ها سه جنبه ی اساسی و اولیه را نشان می دهند که عبارتند از: گرمای قرمز, سرمای آبی, و سر زندگی زرد.

 (رنگ سفید از ترکیب سه رنگ قرمز, سبز و آبی تولید می شود. و این یکی از دلایل استفاده از RGB در نمایشگرهاست)

رنگ گرم: به رنگ های واقع در بین دو طیف نوری زرد و نارنجی رنگ های گرم می گویند. همه ی این رنگ ها دارای رنگ های قرمز, نارنجی و زرد هستند. رنگ های گرم طولانی ترین طول موج را نسبت به دیگر رنگ ها دارند. این رنگ ها به رنگ های "نزدیک" معروف هستند زیرا باعث می شوند اشیاء نزدیکتر از فاصلهء واقعی شان به نظر برسند. به عنوان مثال مجموعه فیلم های "Transformers" دارای رنگ های گرم است.

رنگ های سرد: رنگ آبی اساس رنگ های سرد است, این رنگ به خاطر اضافه شدن رنگ رزد به ترکیبش از رنگ های یخی جدا می شود. رنگ های قرار گرفته بین دو طیف نوری سبز و بنفش را رنگ های سرد می نامند. رنگ آبی جزء رنگ های درخشان نیز بحساب می آید. رنگ های سرد به رنگ های "دور" معروفند زیرا اشیاء دورتر از فاصله واقعی شان دیده می شوند. مجموعه فیلم های "Underworld" دارای رنگ های سرد است.

رنگ های درخشان: رنگ های درخشان رنگی است که در ترکیب آن از خاکستری یا سیاه استفاده نشده است. انواع رنگ های آبی, قرمز, و نارنجی رنگ های درخشان کامل هستند. و در صنعت سینما بسیار مورد استفاده قرار می گیرد.

رنگ خنثی: رنگ های خنثی رنگ های هستند که از ترکیب رنگ های دیگر به وجود می آیند این رنگ ها می توانند اثرات مثبت یا منفی در بیننده داشته باشند. رنگ های سفید, سیاه, خاکستری, بژ و قهوه ای از جمله رنگ های خنثی هستند. در بسیار از فیلم های برای انتقال فضای احساسی مورد نظر کارگردان از رنگ های خنثی به عنوان رنگ غالب استفاده می شود. به عنوان مثال فیلم "The Book of Eli " دارای رنگ غالب خنثی است.

رنگ غالب: رنگ غالب همیشه بیش از بقیه رنگ ها نظر را به خود جلب می کند. در یک تصویر بقیه رنگ ها نسبت به رنگ غالب در درجه دوم اهمیت قرار می گیرند. در بسیار از فیلم ها گارکردانان برای القاء حال و هوای فیلم از رنگ های غالب استفاده می کنند.

رنگ های کروماتیک: به رنگ های که در طیف اصلی رنگ ها می باشند کروماتیک می گویند. رنگ های کروماتیک بسیار زیاد هستند که مهم ترین آنها رنگ های زرد, قرمز, و آبی می باشد.

رنگ های اکروماتیک: کیفیتی که در اکثر رنگ ها وجود دارد در رنگ های سفید, سیاه و خاکستری وجود ندارد. به این سه رنگ که فاقد رنگ هستند رنگ اکروماتیک می گویند. به تصاویر سیاه و سفید نیز  اکروماتیک می گویند. رنگ سفید از ترکیب طیف وسیعی از رنگ های قرمز, سبز و آبی به وجود می آید,  اما رنگ سفید در واقع رنگ نیست, بلکه عدم وجود رنگ است.

نقش ویدئو پلير در نمایش جزئیات تصویر

زياد از من سوال ميشه كه اگر ويدئو پلير High-End بخريم نويز و گرين تصوير از بين ميره؟ لازم يه توضيح كوتاه در اين مورد بدم.

هر فيلمي روي دي وي دي يا بلوري ايرادات و كيفيت هاي مختلفي داره, كه با بالا رفتن كيفيت پخش كل سيستم نمايش بيشتر و بيشتر خودشو نشون ميده, يه پلير متوسط هيچ وقت نميتونه وضوح, جزئيات و رنگ هاي نزديك به اطلاعات روي ديسك نمایش بده, به همين اندازه ضعف هاي تصویر را هم نميتونه نشان بده. درست مثل چشم ضعيفي كه نور خوب نميبينه در نتيجه رنگ هارو طبيعي تشخيص نميده, و خط ها و لكه هاي روي ديوار رو هم خوب نميتونه تشخيص بده. هرچقدر پتانسيل مثبت كل سيستم بالا بره جزئياتي كه به نمايش ميزاره بيشتره و بیشتر ميشه, اين جزئيات ميتونه كيفيت هاي بسيار زيبا باشه و گاهي ايراداتي كه به دلايل مختلف همراه فيلم شده. هرچقدر دقت اجراي اطلاعات روي ديسك بيشتر بشه همراه با بالا رفتن جزئيات صدا و تصوير مشكلات همراه آن هم بيشتر و واضح تر نمايش داده ميشه. مسئله اي كه پس از خريد پلير , كابل و يا نمايشگرهاي Hi-End گاه دوستان با اون مواجه ميشن و فكر مي كنند جاي از كارشون مشكل داره! همين كه چرا فيلمي كه قبلا روي پلير عادي تصوير صافي را نمايش ميداد حالا روي پلير گران قيمت به قول دوستان دون دون ديده ميشه!؟ ميزان اطلاعاتي كه يك پلير چه صوتي و يا تصويري از ديسك دريافت و اجرا ميكند رابطه مستقيم با قدرت پردازشگر و طراحي اون پلير در بكار گيري قطعات آن دارد, در طراحي پليرهاي متوسط (نه تجاري ها) سعي ميشه از مدارات كنترل كننده نويز قوي استفاده بشه, همين مسئله باعث ميشه تصوير بره به سمت smooth بودن. بيننده عادت ميكنه به تصاوير آبرنگي چيزي شبيه به بعضي از LCD-LED ها ! دقت كردين چه تصويرهاي آبرنگي دارن؟ پلير براي كنترل نويز ديجيتال چندين مرحله Noise reduction قرار ميده! كه همين باعث ميشه تمام جزئيات تصوير و حتي صدا گرفته بشه. Grain طبيعي فيلم ديده نميشه, تصوير لايه لايه ميشه, نويز , گرين, Saturation رنگ همه و همه در قالب تصوير به نمايش در مياد. همه این ایرادات هست اما پشت یک پرده نازک که اگر کمی تجربه داشته باشید بدجور تو ذوق میزنه و آزار دهنده میشه. در مورد محصولات تجاري جاي براي صحبت نيست چرا كه خودشون به اندازه كافي اطلاعات ديسك خراب مي كنند. نويز و گرين به تصوير ندن لازم نيست کنترل كنن.

پلیرهای درست حسابی طراحي مدار صدا و تصوير دقيق دارن, خود طراح نقش مهمي در نتيجه نهايي داره, به همين دليل در بين محصولات Hi-End برندهاي معتبر تفاوت در بافت صدا و تصوير هست. پلير خوب تاثير منفي روي تصوير نداره, بيشترين اطلاعات از ديسك دريافت و تحويل ميده بيشترين Neutrality در پردازش اطلاعات دريافتي داره چيزي كه در محصولات ارزان وجود نداره. نتيجه ميشه صدا و تصويري بسيار نزديك به داده هاي روي ديسك.اينطور نيست كه پلير خوب گرين فيلم حذف ميكنه! اين فكر خيلي اشتباه, گرين هست اما در شكل و اندازه اي كه خواسته روي فيلم گذاشته شده. پلير نه چيزي بهش اضافه ميكنه و نه كم. فقط درست و به اندازه نمايش ميده.

 پلير خوب گرین و نويز ديجيتالي كه در فرايند فشرده سازي در مواردي به فيلم اضافه ميشه را بدون تاثير منفي روي بافت تصوير حذف ميكنه, پلير خوب فيلمي مثل Knowing و يا The Book of Eli كاملا تميز بدون گرين و بدون نويز در پس زمينه تصوير نمايش ميده. پلير خوب فيلمي مثل Terminator Salvation , Transformers 2 يا Resident Evil Extinction و خيلي خيلي عنوان هاي ديگه را با گرين كنترل شده و اندازه اي كه كارگردان روي تصاوير گذاشته بدون نويز ديجيتال و بدون اشباع رنگ نمايش ميده, حتي شكل و اندازه گرين در فيلم هاي مختلف فرق داره كه با سيستم خوب كاملا قابل تشخيص. اشتباه نشه هر سيستمي كه تصوير bold و پر گرين داشت خوب نيست. پلير , كابل و نمايشگر هر كدام مي توانند بافت و نحوه اجراي مخصوص به خود را داشته باشند اما بدون تاثير منفي روي تصوير.

 اين چند خط هم بي ربط به بحث نيست.

هيچ ميدونستيد تصوير يك فيلم از نظر رنگ, نور و كنتراست در سينما گاهي با نسخه خانگي تفاوت هاي زيادي داره؟ دوستاني كه تجربه بيشتري در زمينه نسخه هاي خانگي دارن حتما تجربه تصويرهاي مختلف در نسخه هاي آمريكا , اروپا و آسيايي دارند؟ در خود اروپا هم در بعضي از عنوان ها تفاوت هاي در تصوير ديده ميشه. حتي گاهي توليدات كانادا با آمريكايي شمالي با اينكه سورس يكي هست تفاوت هاي در رنگ ديده ميشه! اين مسئله در سينماهاي مختلف هم صادق است, بعضي از كارگردان ها كه اطلاعات خوبی در صدا و تصوير دارند در اكران هاي كه حاظر ميشن شخصا در كاليبره كردن تصوير فيلم دخالت مي كنند. چرا كه مهم ترين نكته در صدا و تصوير خوب خواست كارگردان فيلم است. شعار سوني در اوايل ورود دي وي دي پليرها يادتون هست؟ دي وي دي فيلم را آنگونه كه كارگردانان سينما مي خواهند نمايش ميدهد.

در آخر باز تاکید میکنم هرچقدر کیفیت و دقت اجرای اطلاعات روی دیسک بالاتر بره به همان میزان که کیفیت بیشتری نمایش داده میشه ایرادات صدا و تصویر هم محسوس تر خواهد بود.

Magnetic tape

در دنیای صدا دو محصول ماندگار شدن, اوليش صفحات مغناطيسی است, كه بعید هيچ وقت از دنياي صدا حذف شود. در اين سالهاي اخير هم كه به شدت رواج پيدا كرده و از با اهميت ترين سورس هاي تست صدا بحساب مياد. اون يكي نوار كاست هست كه حداقل تا عمر من يكي به دنيا باشه فكر نميكنم كاملا فراموش بشه؟ عصري داشتم چند تا كاتالوگ جديد برندهاي معروف نگاه ميكردم , ديدم هنوز دك كاست توليد ميشه! مدتي بود از فكرم رفته بود بيرون متاسفانه! نميدونم چرا ذهنم رفت به بیست سال پيش زماني كه من عاشق اين بودم كه برم انواع مارك هاي نوار كاست بخرم و از روي نوار اورجينال همون نوار مادر خودمون تكثير كنم و تفاوت ها را تست كنم. اولش يه دك سوني داشتم, تازه مدل های تمام اتوماتیک آمده بود, يه هد سياه بزرگ داشت كه به هدهاي كربني معروف بود. يه استريو هم داشتيم. اينارو وصل ميكردم به هم گاهي با دك سوني كار ميكردم و گاهي با خود استريو. بعدها كه سي دي آمد كارم تكثير از روي سي دي بود, چه لذتي داشت برام  انواع Position هاي مختلف ميخريدم. نرمال, كروم و متال, يه آهنگ روي مدل هاي مختلف ضبط ميكردم تا ببينم كدوم بهتر جواب ميده؟ اون موقع فقط دك هاي Sony, DENON, Nakamichi, Tascam دوست داشتم و ميخريدم. بعدها فهميدم چند تا از بهترين ها رو دوست داشتم.

در اواخر سالهاي ۱۹۲۰در آلمان ضبط مغناطيس توسط آقاي ( Fritz Pfleumer ) انجام شده بود. اما به مرحله توليد انبوده نرسيد.  نوار مغناطيسي (Reel to reel)  اولين بار در سال 1935ميلادي توسط كمپاني AEG در آلمان عرضه شد. در سال هاي 60 ميلادي نوار كاست هاي امروزي توليد شد. و از سال 1970 به بعد Reel هاي ۴- 8-16و 24 تراك ساخته شد. براي ضبط موسيقي در استوديوها صداي هر ساز روي يكي از تراك ها ضبط و خروجي توسط ميز ميكسر تركيب ميشود. Tascam يكي از با سابقه ترين كمپاني ها در ساخت Reel هاي چند تراك هست. و بهترين سازنده هدهاي مغناطيسي اين نوع ضبط و پخش كننده هاي Reel حرفه اي  كمپاني TEAC است.

هنوز بعضي از آلبوم هاي موسيقي روي نوارهاي Reel عرضه ميشه. و بسياري از Audiophile ها علاقمند به صداي نوار Reel هستند. در بعضي از دموهاي سيستم هاي صوتي High-End نيز از همين نوارها استفاده ميشود.

tape Reel

 

 معروف ترين توليدكننده نوارهاي مغناطيسي در نوع حرفه اي BASF آلمان است.

 حتما ميدونيد نوارهاي مغناطيس چطور صدا را ضبط و پخش مي كنند؟ براي دوستاني كه اطلاع ندارند يه توضيح كوتاه ميدم.

نوار سياه رنگ داخل نوار كاست يك لايه پلاستيك بسيار نازك است كه با اكسيد آهن اندود شده, بسته به Position هاي مختلف آلياژ فلز به كار رفته متفاوت است. كروم و متال بهترين نوع هستند. كيفيت صوتي بالا, حفظ كيفيت صدا در ركورد هاي متوالي و دوام بالا در پخش مهم ترين ويژگي انواع كروم و متال است.

در كاست هاي كه هيچ صداي روي آن ضبط نشده فلز اندود شده روي نوار داراي مولكولهاي مغناطيس در جهت مستقيم است. دستگاه ضبط كننده يك اسیلاتور یا نوسان‌ساز است كه سيگنال صوتي را به جريان الكتريكي با نوسان مشابه سيگنال صوتي تبديل ميكند. جريان الكتريكي به هد كه از يك سيسم پيچ و تراك فلزي تشكيل شده اعمال مي شود, با حركت نوار مغناطيس از روي هد فلوي مغناطيسي نوار بسته ميشود و مولكولهاي مغناطيس در جهت هاي مختلف تغيير زاويه ميدهد. تا اينجا صدا روي نوار ضبط شده است.

 براي پخش صداي ضبط شده اين بار پخش كننده يك جريان الكتريكي به سيم پيچ هد اعمال ميكند و يك جريان مغناطيسي بروي تراك فلزي ايجاد ميشود, با اين تفاوت كه اين بار هيچ نوساز سازي فعال نيست! و اين هد كه اماده دريافت نوسانات الكتريكي است. با حركت نوار مغناطيسي از روي هد و قرار گرفتن تراك ايجاد شده توسط هد روي نوار مولكولهاي مغناطيس بسته به جهت شكل گرفته همان القائات الکتریکی  در هد ايجاد ميشود و از خروجي به يك مدار Pre Head ارسال ميشود كه وظيفه تبديل جرياد الكتريكي به سيگنال صوتي را دارد. در مرحله بعد مدار Pre-Amplifier سيگنال صوتي را كمي تقويت ميكند و در خروجي دستگاه پخش تحويل آمپلي فاير قدرت ميدهد.

در نوارهاي ويدئوي هم روش كار به همين شكل است. تنها يك اسیلاتور و مدار تبديل سيگنال الكتريكي به تصوير اضافه ميشود.

لازم اين نكته را هم بگم كه من فقط روش ذخيره و اجراي اطلاعات روي نوار مغناطيس را گفتم. قبل از اعمال جريان به هد و بعد از دريافت جريان الكتريكي از هد مدارات مختلفي روي ارتقاء سيگنال صدا و يا تصوير تاثير گذار هستند.

کالیبراسیون تصویر-بخش دوم

در بخش اول جناب تقوي در مورد كاليبراسيون صحبت كردند, من هم مواردي را به فرامايشات ايشان اضافه مي كنم.

با رواج نمايشگرهاي وضوح بالا در دنيا صحبت از بهترين تنظيم تصوير براي بهترين كيفيت ممكن در بين علاقه مندان بيشتر شده است! نه تنها در ايران در تمام دنيا علاقه مندان به سيستم هاي نمايش خانگي يكي از دغدغه هايشان همين مسئله كاليبراسيون درست تصوير است؟ اما واقعا كاليبراسيون درست چيه؟ چه تصويري حقيقي و چه تصوير غير حقيقي است؟

در ايران پديده HD قدمت زيادي ندارد! خيلي كمتر از ديگر كشورهاي پيشرفته در اين زمينه! هيچ گونه مدياي اورجينالي هم در دسترس مردم نيست! بلعكس نمايشگر و پلير كه گاه زودتر از عرضه در ديگر كشورها وارد مي شود! كه مربوط به مسئله قاچاق كالا ميشه كه از بحث ما خارج است.

نبود شرايط مناسب آموزشي باعث شده عده اي دچار imaginations ذهني اشتباه در مورد تصوير شده و به خود اجازه ميدن به سادگي در مورد يك نمايشگر و يا پلير نظرات مثبت و منفي بدن!

يكي از نكاتي كه در مورد كاليبره كردن يك نمايشگر بايد به آن توجه كرد سورس نمايش است, معمولا در حالت آماتوري با تصاوير حيات وحش, فيلم و انيميشن تصوير كاليبره ميشه! كه بسيار بسيار اشتباه و تا حدودي غير ممكن است! اكثرا دنبال اين هستند كه چه تصويري به حقيقت نزديك تر است! كدام حقيقت؟ (تو قسمت اول ماتريكس بچه به نئو ميگه) در كاليبراسيون ابتدايي كه من اسمشو ميزارم تنظيمات خانگي, تنظيم نور, رنگ, وضوح و غيره كفايت ميكنه. اما در مراحل پيشرفته كه كاربر مي خواهد به بالاترين پتانسيل تصويري نزديك شود نياز به ديسك هاي Test pattern است, همانطور كه در مطلب كاليبراسيون تصوير خوانديد تصاوير توسط فيلترهاي تغيير مي كند, گاهي اين فيلترها در مورد بخشي از تصوير اعمال مي شود, مثلا رنگ و يا نور و گاهي در تمام فيلم از فيلترهاي مختلف استفاده مي شود كه در مواردي اصلا بيننده متوجه آن نيست! به عنوان مثال آسمان خاكستري به آسمان آبي تغيير ميكند, ميزان درخشش نور و رنگ به سليقه كارگردان تغيير مي كند! حتي در مستندهاي حيات وحش گاهي براي جذاب تر نشان دادن بعضي از تصاوير تغييراتي در شدت رنگ داده مي شود! معمولا رنگ ها بيش از حد طبيعي shining هستند!  پس به اين نتيجه ميرسيم كه با فيلم و تصورات ذهني نميشه تصوير يك نمايشگر را كاليبره كرد! من در تحليل فيلم ها ميگم تست خوبي براي نمايش Deep Black دارد و يا تست خوبي براي Contrast ratio دارد؟ تمام اين صحبت ها در موارد مثبت يك فيلم به اين معني هست كه اين تصاوير از فيلترهاي مختلف گذشتند, و تصاوير خالص نيستند! اما خوب كار شده و تنها براي سنجش نمايشگر در شرايط كاليبراسيون درست مناسب است.

ديسك هاي تست پترن كه به (DVE-Digital Video Essentials)معروف هستند, تصاوير خالص و كاملا دقيقي را براي تنظيماتي مثل كادر بندي, كنتراست تصوير, تنظيم سفيدي و سياهي, شدت رنگ و ميزان گاما را در حرفه اي ترين حالت در اختيار كاربر قرار مي دهند. در تمام ديسك هاي تست پترن تصاوير تست نمايشگر نيز موجود است كه ميشه به كيفيت نمايشگر بعد از كاليبراسيون دقيق پي برد, تصاويري كه به شما ميگن عمق نمايش رنگ سفيد تا سياه پنل شما چقدر است؟ تصوير زير يكي از بهترين ها براي تست ميزان Dynamic Contrast است, اولين سلول از هر طرف نشان دهنده خالص ترين ميزان سياه و سفيد است, هر چقدر نمايشگر قدرت نمايش سياه و سفيد عميق تري را داشته باشد سلول هاي بيشتري را درگير مي كند, در بهترين حالت شخصا بيش از 3 سلول كاملا سياه و چهار سلول كاملا سفيد نديدم. 

تست Multiburst نيز يكي از  تست هاي بسيار با اهميت در سنجش Frequency response توسط پنل است؟ از دست دادن فركانس بيشتر به معني از دست دادن جزئيات تصوير بيشتر است. تست Multiburst در محدوده فركانسي 0.25MHz تا 2.875MHz بسته به نوع ديسك در دو حالت افقي و عمودي انجام مي شود. با افزايش فركانس ضخامت خط ها از چپ به راست تصوير كم مي شود, در بهترين حالت بايد در بالاترين حد فركانسي خط هاي نازك و كاملا قابل تشخيص در سمت راست تصوير بدونه در هم رفتگي ديده شود.  شانه اي شدن حاشيه خط ها نشان دهنده نويز در سيگنال دريافتي است! كه مي تواند از پلير , كابل و خود نمايشگر باشد. تصوير زير در بهترين پاسخ فركانسي قرار دارد .

پلير يكي از مهم ترين عوامل كاليبراسيون دقيق است, كيفيت تصوير پلير بسيار در نتيجه كاليبراسيون مي تواند تاثير داشته باشد, پليرهاي تجاري كه به هيچ عنوان توصيه نمي شود! براي بهترين نتيجه از پليرهاي High-End استفاده كنيد, كاليبراسيون حرفه اي نياز به تجهيزات High-End دارد. شخصا بارها اين مسئله تاثير پلير در كاليبراسيون درست را امتحان كردم, نمايشگري كه با پلير High-End كاليبره شده, وقتي به پلير يك كلاس پائين تر و روي همان ديسك DVE دوباره تست مي شود انگار تا حدودي از حالت كاليبره خارج شده! و روي يك پلير تجاري بيشتر شاهد مشكلات تصوير پلير هستيم تا خرابي تصوير! شايد كمتر به اين نكته توجه كرده باشيد كه پلير فقط در كيفيت صدا و تصوير تاثير ندارد, اگر احساس مي كنيد  Dynamic Contrast پنل شما پائين است! يكي از دلايل مي تواند پلير باشد! نمايشگر در بهترين شرايط آنچه از سورس دريافت ميكند را نمايش مي دهد, حالا اگر پنل شما در بهترين حالت كاليبره شده باشد كه بدتر! بيشتر ضعف پلير را احساس ميكنيد! كافي امتحان كنيد, پنل با ديسك پترن و پليري تو كلاس بالا كاليبره كنيد, و بعد پليري كه الان فكر مي كنيد خيلي تصوير خوبي دارد را وصل كنيد و روي همان ديسك پترن تست كنيد! نتيجه براتون خيلي تعجب آور خواهد بود. حتما توجه داشته باشيد براي كاليبره كردن نمايشگر تنظيمات تصوير پلير را از حالت شخصي خارج كنيد, هيچ گزينه اي + يا - نباشد.

در تست يك نمايشگر با ديسك پترن دقت كنيد فقط از تصاوير براي سنجش كيفيت تصوير استفاده نكنيد! اين يكي از امكاناتي هست كه در اختيار داريد, اگر  گزينه تست سفيد خالص را انتخاب كردين و نتيجه برا شما رضايت بخش نبود! سريع نتيجه نگيريد كه اين پنل امكان نمايش سفيد خوبي را ندارد! اولين مرحله كاليبره كردن تصوير توسط ديسك پترن هست, به عنوان مثال در پنل هاي پيشرفته براي رنگ سفيد تنظيمات جداگانه تركيب RGB وجود داره كه ميشه به راحتي تصوير سفيد نمايشگري كه به قرمزي ميزند را با كم كردن شدت رنگ قرمز و بالانس كردنش با ديگر رنگ ها به سفيد خالص نزديك كرد.( با تنظيمات ابتدايي RGB اشتباه نشود) همينطور در مورد عمق سياهي براي بهترين كنتراست از گزينه هاي مخصوص استفاده كنيد تا جاي كه پنل تنظيمات پيشرفته در اختيار شما مي گذارد سعي كنيد پنل را به بالاترين پتانيسل خود نزديك كنيد, بعد از انجام دقيق ترين تنظيمات و كاليبره شدن كامل نمايشگر ميشه گفت حالا تنظيمات رنگ , نور , وضوح و ديگر تنظيمات ابتدايي با سليقه شما انجام ميشه, اما تا زماني كه پنل با سورس استاندارد و معتبر توسط شخصي با تجربه كاليبراسيون دقيق نشده به هيچ عنوان در مورد كيفيت تصوير برندهاي مختلف به اين راحتي كه من گاهي ميبينم نظر نديد! قبلا هم گفتم و الان هم تكرار ميكنم با تست هاي فروشگاهي و يا منزل دوست و آشنا بدونه سورس استاندار و تجربه كافي نميشه در مورد كيفيت تصوير و واقعي بودن يا نبون تصوير هيچ برند معتبر تلويزيون سازي نظر داد.

آکوستیک: بخش دوم

وقتی صحبت از آکوستیک اتاقی که سیستم HT يا HIFI در آن نسب است مي شود, اكثرا آكوستيك كردن محيط شنيداري را با ايزوله كردن اتاق اشتباه ميگيرند! و فكر ميكنند هر اتاقي كه با جاذب هاي متعدد صدا پوشانده شده است آكوستيك شده!

 صدای که در محیط انتشار پیدا میکند و شنیده می شود, نتيجه انتشار موج صوتي توسط ديوارها , سقف و اشياي داخل اتاق است و با آنچه از منبع صدا پخش مي شود تفاوت هاي در جنس صدا و طنين آن دارد. صداي منتشر شده از سورس مي تواند بازتاب هاي بسياري تا لحظه رسيدن به گوش داشته باشد.

اين ميزان انتشارهاي ناخواسته توسط اتاق مي تواند تاثيرات زيادي بروي نواحی مختلف فركانسی داشته باشد, موجي كه با اين شرايط به گوش شنونده مي رسد مي تواند در نواحي فركانسي دچار افزايش و يا كاهش شود. با توجه به مقدار ضریب جذب صوت در محیط مي تواند از لحظه تولید يك نت تا نت بعدي وجود داشته باشد و به گوش برسد، هرچند به تدریج میرا شده و انرژی آن كاسته مي شود, اما با نت بعدي دوباره توليد ميشود.

صوت از ارتعاش مولكولهاي هوا حاصل مي‌شود, ارتعاش يعني حركت مولكولهاي هوا از جاي خود در مسير معين و بازگشت آنها به جاي اوليه, اين پديده فيزيكي همان موج صدا است. حال اگر در اتاقي كه صدا شنيده ميشه شرايط براي حركت مولكولهاي هوا در مسير مشخص ايجاد نشود, تغييراتي در شكل موج صدا ايجاد مي شود, در نتيجه صداي شنيده شده با آنچه از منبع اصلي پخش شده است متفاوت خواهد بود.

  در منزل تا حدودي ميشه شرايط آكوستيك را اصلاح كرد, نسب فوم های آکوستیک در پشت و زاويه هاي اتاق و سقف با در نظر گرفتن مساحت و نوع بلندگو مي تواند نتيجه خوبي روي صدا داشته باشه, بخصوص دیوار پشتی روی صدای سینمایی تاثیر منفی زیادی دارد, در آپارتمان و خانه هاي كوچيك واقعا امكان نصب فوم هاي آكوستيك به در و ديوار سالن براي خيلي ها نيست, يكي از روش هاي كه در تمام دنيا استفاده ميشه البته بيشتر در سيستم هاي HIFI نصب پرده هاي ضخيم پشت سيستم صوتي است, از اين روش ميشه براي خانه هاي كه TV Room ندارند استفاده كرد. يه جاي ديدم بين دو لايه پارچه نخي ضخيم را با پنبه پر كرده بودند و به شكل قشنگي يك پرده خيلي اساسي و زيبا دوخته شده بود.

 اگر سیستم HIFI یا HT خوبی دارید اما صدا شما را راضی نمی کند, قبل از اينكه به فكر تعويض سيستم  خود باشيد, كمي هم به آكوستيك اهميت بديد, نيازي نيست همه يك (Sound Engineer) با تجربه بالا باشند, با كمي آزمون و خطا ميشه به يك صداي خوب در موزيك و DSP قوي در صداي سينمايي رسيد.

Cinema DSP

فناوري DSP-Digital Sound processingمنحصر به كمپاني ياماها است و در سال 1986 براي اولين بار با ورود سيستم هاي (Dolby Analog SR) معروف به Dolby Surround در سيستم هاي صداي سينماي از آن استفاده شد, و مورد تائيد شركت دالبي و كمپاني هاي سازننده تجهيزات سينماي قرار گرفت.

با ورود صداي دالبي به خانه ياماها اولين نسل از آمپليفايرهاي Dolby Pro Logic را با پردازشگر DSP وارد بازار كرد كه با پليرهاي (LD (Laser Disc صداي شبيه به سالن هاي سينما را به خانه ها آورد.

پيشتازي ياماها با اين فناوري منحصر به فرد باعث شد اين كمپاني واحد هاي تحقيقاتي گسترده اي را براي كار بروي نسل هاي جديد تر پردازشگرهاي صدا ايجاد كند, ياماها در ميكسرهاي صدا و آلات موسيقي ديجيتال نيز از DSP استفاده كرد كه باعث شد اين كمپاني در بين دوست داران موسيقي هم جايگاه خوبي پيدا كند و هم اكنون نيز خيلي از دوست داران موسيقي ياماها را با ارگ هاي موسيقي و ميكسرهاي صوتي مي شناسند.

با ورود سيستم DVD و راه پيدا كردن Dolby Digital به خانه فناوري DSP جزء اصلي آمپليفايرهاي ياماها شد اولين آمپليفاير ياماها مجهز به پردازش گر Dolby Digital مدل RX-V495 بود كه با 6 Cinema DSP شروع قدرت مندانه اي براي ياماها به حساب مي آمد.

عمق صداي ايجاد شده توسط چيپ DSP باعث ميشود بيننده صداي افكت هاي فيلم را از وراي پرده نمايش احساس كند و خود را در يك فضاي بزرگ تر از آنچه در آن قرار دارد ببيند, محل قرار گيري بلندگوها تا حدود زيادي مخفي ميشود و احساس مصنوعي بودن صدا كم ميشود.

حركت افكت ها عمق پيدا ميكند و محدوديت فضا از بين ميرود, يك آمپليفاير ديجيتال مجهز به چيپ DSP قدرتمند حركت صداي افكت ها را بين كانال هاي صدا كنترل ميكند و اجازه نمي دهد صدا از يك كانال به كانال ديگر پرتاب شود, تصور كنيد صداي حركت گلوله اي از كانال سمت راست جلو به سمت كانال ساراند سمت چپ است, در يك محيط صوتي فاقد DSP مناسب بيننده صداي گلوله را در يك پيك صوتي از كانال سمت راست جلو شنيده و ادامه صداي افكت را در كانال ساراند سمت چپ ميشنود. اما هيچ احساس حركتي در فاصله بين دو كانال احساس نميكند.

مدار DSP بين كانال صوتي سمت راست و ساراند چپ يك مسير صوتي مجازي ايجاد ميكند و با اتصال اين دو نقطه در وسط اين مسير يك راه صوتي ايجاد ميكند كه صداي گلوله از ابتداي حركت از كانال صوتي جلو در يك ريل صوتي به نرمي بين كانل جلو و ساراند از كنار گوش بيننده رد شده و به كانال ساراند ميرسد.

اين ريل هاي صوتي مانند يك هاله مجازي بيننده را در خود ميگيرد و از پرتاب شدن افكت ها و مصنوعي بودن فضاي صوتي جلوگيري ميكند.



آخرين فناوري پردازش صداي ديجيتال (Cinema DSP-HD3) است.

در اين فناوري جديد تلفيقي از پردازش صداي ديجيتال و كانال هاي صوتي حقيقي همزمان استفاده ميشود.

ياماها در امپليفايرهاي كلاس A خود از تركيب كانال (Front Effect) و DSP استفاده كرده است, در سيستم HD3 از دو كانال (Rear Effect) نيز استفاده شده است.

تاثير كانال هاي افكت جلو درعمق دادن به صدا بسيار زياد است و حركت افكت هاي صوتي را از وراء پرده نمايش زياد ميكند, با اضافه شدن دو كانال Rear Effect عمق صداي ساراند بسيار كامل ميشود.

چيپ DSP با تشخيص افكت هاي دور دست و جدا سازي اين افكت ها قبل از لحظه شنيده شدن افكت اصلي و ارسال آن به كانال هاي افكت مجازي جلو و عقب احساس حركت صدا از فاصله دور و نزديك شدن ان به بيننده را بسيار زياد ميكند.



در سالن هاي كوچك نياز به كانال هاي Front Effect و Rear Effect نيست, خود چيپ DSP به خوبي اين محيط مجازي را ايجاد ميكند اما در يك سالن بزرگ تاثير DSP كم ميشود و نياز به كانال هايFront Effect و Rear Effect احساس ميشود.

نزدیک به ۱۰ سال تجربه من در زمینه سیستم های سینمایی ثابت کرده هیچ برندی قدرت DSP آمپلی فایرهای یاماها را ندارد, در آن شك نكنيد.

کلاس های تقویت کننده ها

من زياد از HIFI خوشم نمياد براي همين دوست ندارم زياد وارد اين جريان منفي بشم, اين مطلب كوتاه را همينطوري نوشتم, شايد براتون مفيد باشد.

بر حسب این که تقویت کننده چه مقدار از یک پریود کامل (T) سيگنال AC ورودي را تقويت كند, آن را در يكي از كلاس هاي A,B,AB يا C باياس مي كنند.

تقويت كننده كلاس A

در اين نوع آمپلي فاير سيگنال الكتريكي از دو طرف مثبت و منفي, به يك اندازه تقويت مي شود, نقطه كار ترانزيستور بايد طوري انتخاب شود كه هيچ قسمتي از سيگنال (مثبت يا منفي) حذف نشود. در اين كلاس تقويت كنندگي اعوجاج سيگنال تقويت شده در خروجي بسيار كم است.

تقويت كننده كلاس B

در اين كلاس كمي كم تر از سيگنال متناوب ورودي تقويت مي شود, زيرا ديود بيس اميتر را باياس نمي كنند, به علت باياس نشدن ديود بيس اميتر قسمت كمي (حدود 6/0 وليت در ترانزيستور سيليسيم از سيگنال تقويت نخواهد شد, در اين كلاس اعوجاج سيگنال تقويت شده خروجي زياد است.

تقويت كننده كلاس A/B

نقطه كار آمپلي فاير در اين كلاس بين كلاس A و B قرار مي گيرد, معمولا ديود بيس اميتر آمپلي فاير را در آستانه هدايت سيليسيم حدود 6/0 ولت باياس مي كنند, در اين صورت اين تقويت كننده فقط نيم سيكل هاي مثبت يا منفي را تقويت ميكند, تقويت كننده نيم سيكل مثبت يا منفي بستگي به نوع ترانزيستور NPN يا PNP دارد. اعوجاج سيگنال خروجي در اين كلاس اندكي كم تر از كلاس B است.

 تقويت كننده كلاس C

در اين نوع تقويت كننده فقط قسمت كمي از نيم سيگنال مثبت يا منفي بسته به نوع ترانزيستور NPN و PNP تقويت مي شود باياسينگ بيس اميتر معمولا به طور معكوس انجام مي گيرد.

 بسته به طراح و كيفيت ترانزيستورها و ديگر قطعات به كار رفته كيفيت سيگنال خروجي در كلاس هاي A,B,AB مي تواند نتيجه معكوس داشته باشد! اينطور نيست يك آمپلي فاير كلاس B در خروجي اعوجاج بيشتري از كلاس A داشته باشد, صداي يك آمپلي فاير از فيلترهاي مختلفي ميگذره تا توسط بلندگو به گوش ما ميرسد, خود بلندگو و كراس آور آن گاهي بزرگترين فيلتر منفي بحساب مي آيد, نتيجه سيگنال به دست آمده در زير اسكوپ خيلي متفاوت با آنچه است كه در نهايت از بلندگو شنيده ميشود.

 

چند نکته

Efficiency

به معنای نسبت قدرت آکوستیکی گرفته شده به قدرت الکتریکی داده شده است که به درصد بیان میشود و همیشه کمتر از 100% است. بعنوان مثال یک بلندگو با 10% Efficiency برای اینکه بتواند 10 وات آکوستیکی صدا از آن بگیریم باید 100 وات الکتریکی به آن وارد کنیم. بازده بطور مستقیم به کیفیت سیم پیچ بلندگو و کراس آور بستگی دارد زیرا هرچه مقاومت الکتریکی سیم پیچ بالا رود تلفات انرژی بیشتر میشود.بعضی از کمپانی ها از بلندگوهای با سیم پیچ هاي از آلیاژ طلا استفاده میکنند همانطور که میدانید مقاومت الکتریکی طلا بسیار پائین است در نتیجه می توان برای بالا بردن حساسیت از سیم های بارک با دور بالا استفاده کرد.

يكي ار دلايل پائين آمدن ميزان Efficiency يك سيستم صوتي آكوستيك است, استفاده نادرست از جاذب هاي صدا مخصوصا در ديوارهاي كناري و سقف به شدت از ميزان Efficiency سيستم كم ميكند.

THD

Total Harmonic Distortion یا THD که عنوان کننده مقدار کلی اغتشاشات هارمونیکی در ایجاد دسته ای از اعوجاجات صوتی به درصد است, عدد THD اصولا هر چه كمتر باشد نمایانگر کیفیت بهتری در صدا است.

Tweeter

Tweeter هر چه وزن کمتر و بالانس بهتری داشته باشد، از حساسیت و دقت عمل بیشتری برخوردار خواهد بود. در ساختمان دیافراگم Tweeter مرغوب از مواد سبک و بسیار مقاومی چون Mylar و آلیاژ ویژه Neodymium استفاده می شود که توسط دستگاههای مدرن برش لیزری با تولرانس وزنی بسیار پائین ساخته می شوند.

( Constant Bit Rate )

 در روش ضبط با متد CBR از بیت ریت ثابت استفاده می شود، تمامی قسمتهای فایل تصویری را با به حجم یکسان تبدیل می کنند و فرقی بین صحنه اي که مثلا يك ديالوگ ساده جريان دارد, با یک صحنه پر زد و خورد و اکشن نمی گذارد.

(Variable Bit Rate)

در روش ضبط با متد VBR یا بیت ریت متغیر، برای صحنه ای که یک صفحه ديالوگ ساده در جريان است, و یا فیلم تحرک زیادی نداره ، از بیت ریت با حجم کمتر استفاده ميشود و برای صحنه های پر زد و خورد برای نگه داشتن تمامی جزییات در هنگام تبدیل حجم بیت ریت را بالا می برند.

D&M Holdings

D&M از ملحق شدن دو كمپاني Denon و Marantz در سال 2002 ميلادي شكل گرفت و تا به امروز كمپاني هاي بزرگي مثل

Denon

Marantz

McIntosh

bostonacoustics

Snell

Escient

calrec

CALREC

 زير مجموعه اين شركت در آمده اند.

بعد از سال 2002 ميلادي كه كمپاني Denon و Marantz به هم ملحق شدند و زير مجموعه كمپاني D&M قرار گرفتند, شاهد رشد قابل ملاحظه اي در محصولات Marantz هستيم! انگار اين كمپاني نياز به يك برادر بزرگتر داشت تا دوباره بتونه در بازار HT حرفي براي گفتن داشته باشه! در اين چند ساله انگار بيشترين تاثير اين برادري به نفع Marantz بوده! تغييرات صورت گرفته در طراحي و كيفت محصولات اين كمپاني كاملا محسوس بوده است.

كمپاني Denon از سال 1910 فعاليت خود را در زمينه سيستم هاي صوتي شروع كرد و در سال 1939 به محبوبيت جهاني دست پيدا كرد و تا به امروز از پيشتازان سيستم هاي صوتي و تصويري خانگي بوده است. همچنين Denon در زمينه سيستم هاي حرفه اي ضبط صدا و DJ يكي از كمپاني هاي هميشه مطرح بوده و هست.

Marantz از سال 1952 هم زمان با كمپاني Pioneer فعاليت خود را شروع كرد و هميشه همكاري نزديكي با دو كمپاني Pioneer و Philips داشته.

ميدونيد كمپاني پايونر بيش از 70 سال در زمينه ساخت بلندگو تجربه داره؟ و در فاصله سال هاي 1949 تا 1970 محبوب ترين بلندگوساز در دنيا بوده! در صورتي كه امروزه كمتر كسي حاظر ميشه براي بلندگوهاي اين كمپاني پول بده! مدل TAD اين كمپاني كه براي Audiophile ها طراحي شده دوسالي هست تو نمايشگاه هاي معتبر دمو ميشه.

من فکر میکنم  Pioneer هم بايد بياد تو اين مجموعه تا دستي به آمپلي فايرهاي اين شركت كشيده بشه شايد از اين اوضاع خراب در بياد!

 يكي ديگر از كمپاني هاي مطرح اين مجموعه McIntosh هست, McIntosh از سال 1949 شروع كرد و خيلي زود به شهرت جهان رسيد, اما اين محبوبيت زياد طول نكشيد و شركت ورشكست شد! و يك سال هيچ توليدي نداشت, علت ورشكستي McIntosh خلاق نبودن اين كمپاني بود, در مدت يك سال شركت كل مهندسين خود را عوض كرد و از سراسر دنيا بهترين مهندسين را به خدمت گرفت تا دوباره به دنياي HIFI سازان مطرح برگشت. البته هنوز هم فكر ميكنم اين كمپاني زياد در طراحي خلاق نيست!  مخصوصا اينكه بايد يه فكري براي اون سرولوم هاش بكنه!

شاید براتون جالب باشه بدونید کمپانی ورشکسته Aiwa در سال 1951 تاسيس شد, و بين سالهاي 1970 تا 1980 محبوبيت زيادي در سطح جهان پيدا كرد. در اكتبر 2002 آيوا رسما اعلام ورشكستگي كرد و تمامي سهام خود را به رقيب پرقدرت خود سوني واگذار كرد, از سال 2003 آيوا كه متعلق به سوني بود لوگوي خود را عوض كرد و سري محصولاتي عجولانه را روانه بازار كرد كه بسيار از نظر كيفيت ضعيف بود! و ميزان فروش اين محصولات بسيار پائين تر از حد انتظار بود, تا سال 2005 فروش Aiwa در مناطقي محدود ادامه پيدا كرد و در سال 2006 سوني حمايت خود را از نام تجاري آيوا  قطع كرد و ديگر هيچ محصولي با عنوان Aiwa توليد نشد. نميدونم  Aiwa چه ربطي به D&M داشت!

بيشترين الگو برداري Marantz از دنون در محصولات كلاس متوسط اين كمپاني بوده, جديد ترين محصولي كه بطور مشترك توليد كردند بلوري پلير Denon مدل DBP-2010 و  Marantz مدل BD7004 هست كه كاملا از قطعات مشابه در تمامي قسمت ها استفاده شده و تنها بدنه و پنل اين دو مدل با هم متفاوت است.

 شكي نيست كه Marantz از بزرگان صنعت صدا و تصوير بوده و هست, اما هميشه در محصولات متوسط خود ضعف هاي داشته كه بعد از برادري با دنون اين مشكل را هم برطرف كرده. توليدات Hi-End كمپاني Marantz كاملا انحصاري  هست و هيچ الگوبرداري از هيچ برندي نداره, اگر نگاهي به توليدات HT و HIFI اين كمپان در كلاس Hi-End داشته باشيد تفاوت را با محصولات هم كلاس ديگر كمپاني ها به راحتي درك ميكنيد.

Dolby Pro Logic IIz

گفتم من که تا به امروز تمام فرمت های رایج صدای سینمایی را در مقالات و پست های مختلف توضیح دادم, اين سيستم جديد كمپاني نه چندان دوست داشتني دالبي را هم يه توضيح كوتاه بدم.

اگر يادتون باشه در گذشته در مورد كانال هاي (presence) آمپلي فايرهاي ياماها صحبت كرده بودم, كه دو كانال صدا با يك زاويه 30 درجه و به ارتفاع 1 متر 80 سانتيمتر از كانال هاي Main به ديوار پشتي نسب مي شود؟ تصوير پائين

 

 اين بلندگو ها وظيفه پخش افكت هاي را دارد كه از وراي پرده نمايش يا در اصل عمق تصوير نزديك مي شود, مثل صداي هواپيماي كه از دور به ما نزديك ميشود, يا صداي ريزش باران كه ميتونه عمق داشته باشه و با بستن چشم ها نشه مكان بلندگو ها را تشخيص داد و يا صداي باد كه به ما نزديك يا دور مي شود. تمامي اين افكت ها توسط DSP خود آمپلي فاير دسته بندي مي شود و به دو تقويت كننده مجزا براي بلندگوهاي presence ارسال مي شود.

انصافا هم تركيب بلندگوهاي presence با DSP رويايي ياماها بروي سيستم dts صداي بي رقابتي را براي بيننده ايجاد ميكند.

كمپاني دالبي در توليد جديد خودش براي رسيورهاي مجهز به دكودر صداي اچ دي Dolby Pro Logic IIz را معرفي كرده, براي پخش تراك هاي دو كانال Dolby TrueHD در قالب ۵.۱ و ۷.۱ كانال مجازي,تفاوت Pro Logic IIz با Pro Logic II اضافه شدن همون بلندگوهاي presence هست.

کالیبراسیون ابتدایی تصویر

کالیبراسیون : عبارت است از تنظیم اولیه و یا مجدد یک وسیله که بنا به استفاده زیاد و تاثیر پذیری از محیط و یا تغییر شرایط محیطی برای کسب بیشترین بازده از وسیله و یا صحت در کار آن وسیله صورت میگیرد .

اصولا اگر کلی به مهندسی امروز نگاه کنیم ، بحث کالیبراسیون اهمیت ویژه ای داره . تو همین کشور خودمون سالانه میلیون ها تومن بخاطر کالیبره نبودن فقط تجهیزات اندازه گیری تو شرکت گاز گم میشه ! این بحث رو وقتی از دید کلان بیاریم به بحث محدودتر صدا و تصویر اونوقت بجای اینکه کار راحت تر بشه تازه سخت تر هم میشه ! چون اونوقت شما با عدد و رقم طرف نیستسد . اینجا سلیقه آدم ها مطرحه و این یعنی :

هیچ قانون کلی برای کالیبراسیون و صدا و تصویر که همه بیننده و شنونده ها رو راضی کنه وجود نداره !

حتما تا به حال به تنظیمات رنگ و نور توی تلویزیون یا زیر و بم بودن صدا تو رادیو ها یا سیستم های صوتی برحوردین . اینجا در اصل شرکت سازنده بر اساس یه سری الگوریتم های مخصوص و مقبول میاد یک سری از تنظیمات را به صورت پیش فرض آماده میکنه تا شما رو از دست زحمت کالیبره کردن و نیاز آشنایی به اون خلاص کنه اما نتیجه همیشه و برای همه خوب از کار در نمیاد .

امروزه دیگه تمام تلویزیون ها و سیستم های صوتی قابلیت های کالیبره شدن اولیه رو دارن فقط تو سیستم های حرفه ای تر شما به تنظیمات ابتدایی تر هم دسترسی دارید که چون ممکنه برای استفاده کننده معمولی سردرگمی ایجاد کنه اصولا تو محصولات فراگیر کمتر ارائه میشه یا کنترل شدست . هرچند کم کم این جور مرز بندی هم داره اعتبارش رو از دست میده .

تو کالیبره کردن سلیقه شخصی حرف اول رو میزنه . ممکنه شما از یه تصویر اسموث و نرم خوشتون بیاد یا بر عکس یه تصویر شارپ و احتمالا پر از گرین رو ترجیح بدین . ممکنه بعضی ها تصویر با رنگهای ملایم رو ترجیح بدن که بشه جزئیات بیشتری رو تو رنگهای تیره دید اما در عوض یه سری دیگه تر جیحشون تصاویر با رنگهای غلیظ باشه و سیاه مطلق رو ترجیح بدن . اینها بر میگرده به سلیقه افراد و این نکته که آدم ها اصولا یک تصویر واحد رو با یک میزان روشنایی و رنگ و لعاب نمی بینند و این تا حدودی بر میگرده به ساختمان متفاوت چشم و عواملی مثل رنگ چشم افراد و ...

کارگردانها یا تصویر بردارهای مختلف تو فیلم های مختلف بر حسب حال و هوای تصویری که دارن میگیرن ممکنه از فیلترهای خاصی تو مرحله تدوین استفاده کنن تا حس و حال خاصی رو به بیننده القا کنن . شاید تصویر سبزگون ماتریکس رو یادتون باشه یا بی رنگ و لعابی بعضی قسمت های فیلم جنگ دنیاها . با یزره دست کاری تو تنظیمات نور و کنتراست و رنگ تلویزیون های معمولی می تونید این حال و هوا رو تا حدودی تغییر بدید . البته تو برندهای مختلف ممکنه نتیجه متفاوت باشه چون اصولا هر شرکتی از الگوریتم های متفاوتی برای این کار استفاده می کنه .

تجربه شخصی من میگه کمی وقت گذاشتن برای کالیبره کردن تصویر می تونه رضایت از تصویر رو تا حدی زیادی بهبود بده و حتی تو محصولات به قول صاحب این بلاگ تجاری هم نتیجه بخش باشه !

البته یه کم آشنایی با اصطلاحاتی مثل saturation , contrast , Brightness می تونه ثمر بخش باشه . توی تلویزیون چون اصولا قرار نیست صدای حرفه ای تحویل داده بشه تنظیمات خاصی وجود نداره اما در عوض تو یه دیکدر و یا آمپلی خوب باز هم با رنج زیادی از این قبیل امکانات طرف خواهید بود .

راستی ممکنه برای مدل های مختلف برندهای مشهور با سرچ ساده بتونین انبوهی از پیشنهادات خوب و بد رو برای کالیبراسیون دستی تصویر ، تو اینترنت پیدا کنید . تو بعضی دی وی دی های قدیمی که تحت لیسانس THX تولید میشدن به قسمتی برای همین کار وجود داشت که اتفاقا ابزار بدی هم نبود ولی خب شاید اون سطح از امکانات دیگه الآن خیلی جواب نده ...

خلاصه اینکه کالیبراسیون تو صدا و تصویر همونقدر که به الگوریتم و فرمول و عدد و رقم وابسته هستش همونقدر هم به خواست بیننده و شنونده مربوط میشه !

ورود اعضاء